پرسش :
چه مقیاسى مى تواند ما را در شناخت دگرگونى هاى خوب و بد یارى دهد؟
پاسخ :
عقل براى انسان راهنماى خوبى است. عقل را خداوند به انسان داده است براى اینکه راه کمال را از راه هاى انحراف تشخیص بدهد. وضع بشر نشان مى دهد که بشر گاهى به حکم عقل، راه صحیح را طى مى کند و گاهى به حکم اشتباه و جهالت و هواپرستى راه انحراف را طى مى کند.
یک مقیاس کلى این است که ببینیم پدیده هایى که در زمان به وجود مى آید، [بر اثر چه عواملى است] و در چه جهتى به وجود آمده است؛ یعنى عامل پدیده مورد نظر کدام استعداد از استعدادهاى گوناگون انسان است و (ببینیم آن پدیده) براى چه منظورى به وجود آمده و چه آثارى دارد؟ باید ببینیم آنچه در زمان پیدا شد، آیا محصول عقل و علم بشر است یا چیز دیگرى دخالت کرده است؟ شما هرچیزى را که دیدید در زمان پیدا شد، اگر روى آن [بررسى] بکنید، گاهى مى بینید صددرصد محصول علم و عقل است و گاهى مى بینید محصول علم هست، ولى نه علم آزاد، بلکه علم بیچاره و اسیر.
پس این مقیاسى است که ما مى توانیم، راجع به تغییراتى که در روزگار پیدا مى شود [به دست بیاوریم] که چه تغییرات، تغییرات خوبى است و چه تغییرات، تغییرات بدى است؟ با تغییراتى که در ایجاد آن ولو علم هم دخالتى داشته است، علم [بیشتر] در خدمت هوا و هوس بشر قرار گرفته است تا این تغییرات را ایجاد کرده، نباید هماهنگى نمود. هماهنگى کردن با اینها، مساوى با سقوط است. اگر بگویید عصر، عصر علم است، مى گوییم بله، عصر علم است، ولى آیا تمام سرچشمه هاى وجود بشر، غیر از علم خشک شده است. بشر فقط عالم است و غیر از علم نیروى دیگرى در وجود [او نیست؟] این نکته را [باید] توجه داشته باشیم که در هیچ دوره اى به اندازه دوره ما، علم اسیر و برده نشده است. اسم این دوره را نباید عصر علم گذاشت، باید عصر بردگى علم گذاشت. عصر اسارت علم؛ یعنى عصرى که علم را آزاد نمى گذارند. در تمام دوره هاى گذشته، علم از این دوره آزادتر بوده است. در هیچ دوره اى علم و عالم مثل امروز بدبخت و اسیر و بیچاره نبوده است. پس این چه عصر علمى است؟ عصر علم هست، ولى نه عصر آزادى علم، بلکه عصر اسارت و بردگى علم. عصر اینکه قدرت دیگرى غیر از قدرت علم براجتماع بشر حکومت مى کند و آن قدرت، علما را به عنوان وسیله براى هدف هاى خودش استخدام کرده است. پس اگر ما بگوییم با مقتضیات زمان نباید به طور دربست هماهنگى کرد، این مخالفت با علم نیست، بلکه به واسطه این نکته است که ما مى دانیم هنوز دوره اى که در آن دوره علم آزاد باشد، عقل آزاد باشد، دوره اى که علم و عقل بر شهوت مردم و بر جاه طلبى هاى مردم حکومت بکند، نیامده است؛ یعنى هنوز عصرى نیامده است که اینیشتین حاکم و آمر باشد و روزولت، مطیع و مأمور، بلکه برعکس است.1
7. گاهى افراد به موازات ضرورت هاى اجتماعى، یک سرى هوس هایى را هم ابتکار مى کنند و بعد خیال مى کنند که این هوس ها هم جز و مقتضیات زمان است. [زمانى هم که]اسلام با این هوس ها مبارزه مى کند، مى گویند اسلام با زمان جلو نمى رود. آیا این برداشت ها درست است؟
اسلام هرگز جلو راه بشر چیزى نگذاشته است که با مقتضیات ضرورى که در زمان پیش مى آید، بجنگد؛ یعنى با ضرورت هاى اجتماعى و اقتصادى بشر بجنگد. غالباً افراد مردم به موازات ضرورت هاى اجتماعى، یک هوس هایى را هم ابتکار مى کنند و بعد خیال مى کنند که این هوس ها هم جزو مقتضیات زمان است. اسلام با آن هوس ها مبارزه کرده است و آنها خیال مى کنند که اگر با اسلام باقى بمانند، با زمان جلو نرفته اند. مثلاً زمان ما جلو رفت، وسیله تحریر و نوشتن را عوض کرد. سابق، قلمى بود و قلمدان و هرکس مى خواست سطرى بنویسد، باید با همان وسایل قلمى مى نوشت، ولى حالا کم کم ماشین تحریر و چاپ آمده است. یک کتاب را وقتى مى خواستند در صد نسخه منتشر کنند، جانشان به لب مى رسید، ولى حالا با وسایل جدید، پنجاه هزار نسخه را در ظرف چند ساعت چاپ مى کنند. اینجا زمان پیش رفته است و اگر کسى بخواهد با این پیشرفت زمان مبارزه بکند، مغلوب مى شود. مثلاً بگوید من مى خواهم آثارم را با همان وسایل قدیم و به صورت خطى منتشر کنم. خودم با قلمدان بنویسم و چند نسخه هم، پول بدهم تا دیگران بنویسند. آن وقت باید مطمئن باشید که دشمن شما و حریف شما فرسنگ ها از شما جلو افتاده است. این یک حرف حسابى است، ولى در حینى که چاپ که یک ضرورت اجتماعى است، در میان بشر پیدا شد. یک چیز دیگر هم پیدا شد؛ گروهى هواپرست و نادان، از همین وسیله صنعتى سوء استفاده مى کنند و انواع عکس هاى فاسد کننده اخلاق و مقالات گمراه کننده و ویران کننده منتشر مى سازند. آیا این چیزها را که مستقیماً مولود هوا و هوس است، باید به حساب علم و پیشرفت و مقتضیات ضرورى زمان بگذاریم و در برابر آنها تسلیم شویم؟!
به موازات پیشرفت هاى علمى و فنى، به ابتکار یک عده هوس ران، یک سلسله عادات پلید و مخرّب جسم و جان و دشمن کار و فعالیت و تقوا و عفاف و آرامش هم به وجود مى آید؛ از قبیل، بلند کردن ناخن در میان خانم ها که عادت شده روى ناخن ها را لاک بزنند یا کلّه ها را گنبدى بکنند. اینجا یک کسى مى آید و مى گوید که اگر قرار باشد من روى ناخن هاى خودم را لاک بزنم، تکلیف وضوى من چه مى شود و چون اقتضاى زمان این است که روى ناخن من یک میلیمتر لاک باشد و [از طرفى] اسلام مى گوید روى بدن بدون حایل باید وضو گرفت، پس اسلام با مقتضیات زمان مخالف است. اسلام مى گوید: روى سر باید مسح کرد و روى موهایى که از پشت سر جمع کرده اى و روى سر آورده اى و یا مثلا موهاى اضافى که خریده اى، نمى توان مسح کرد. پس اسلام با مقتضیات زمان مخالف است. پاسخ این است که تو میان پیشرفت هاى زمان که هماهنگى با آن موجب بقا و عزت و سعادت است، با انحراف هاى زمان که هماهنگى با آن جز تباهى نتیجه اى ندارد، فرق نگذاشته اى. اگر مقیاسى براى تشخیص مى خواهى، ببین چه چیزهایى هست که اگر تو با آنها هماهنگى نکنى، واقعاً در اجتماع عقب مى مانى و چه چیزها است که اگر هماهنگى نکنى نه تنها عقب نمى مانى، بلکه جلو مى افتى. اگر کسى از مزایاى برق، بلندگو، ضبط صوت، ماشین چاپ، اتومبیل و هواپیما [سود نبرد]، واقعاً در زندگى عقب مانده است، ولى اگر یک آدمى در دنیا باشد که در عمرش یک بار هم نرقصیده باشد، یک بار هم لاک به ناخن خودش نزده باشد، یک بار هم عرق نخورده باشد و بد مستى نکرده باشد، نمى توان او را عقب مانده دانست.
پی نوشت:
1 .اسلام و مقتضیات زمان،علامه شهید مرتضى مطهرى(ره)، ج 1، تهران، صدرا، 1374، چ 10، صص 41ـ 50.
www.irc.ir
عقل براى انسان راهنماى خوبى است. عقل را خداوند به انسان داده است براى اینکه راه کمال را از راه هاى انحراف تشخیص بدهد. وضع بشر نشان مى دهد که بشر گاهى به حکم عقل، راه صحیح را طى مى کند و گاهى به حکم اشتباه و جهالت و هواپرستى راه انحراف را طى مى کند.
یک مقیاس کلى این است که ببینیم پدیده هایى که در زمان به وجود مى آید، [بر اثر چه عواملى است] و در چه جهتى به وجود آمده است؛ یعنى عامل پدیده مورد نظر کدام استعداد از استعدادهاى گوناگون انسان است و (ببینیم آن پدیده) براى چه منظورى به وجود آمده و چه آثارى دارد؟ باید ببینیم آنچه در زمان پیدا شد، آیا محصول عقل و علم بشر است یا چیز دیگرى دخالت کرده است؟ شما هرچیزى را که دیدید در زمان پیدا شد، اگر روى آن [بررسى] بکنید، گاهى مى بینید صددرصد محصول علم و عقل است و گاهى مى بینید محصول علم هست، ولى نه علم آزاد، بلکه علم بیچاره و اسیر.
پس این مقیاسى است که ما مى توانیم، راجع به تغییراتى که در روزگار پیدا مى شود [به دست بیاوریم] که چه تغییرات، تغییرات خوبى است و چه تغییرات، تغییرات بدى است؟ با تغییراتى که در ایجاد آن ولو علم هم دخالتى داشته است، علم [بیشتر] در خدمت هوا و هوس بشر قرار گرفته است تا این تغییرات را ایجاد کرده، نباید هماهنگى نمود. هماهنگى کردن با اینها، مساوى با سقوط است. اگر بگویید عصر، عصر علم است، مى گوییم بله، عصر علم است، ولى آیا تمام سرچشمه هاى وجود بشر، غیر از علم خشک شده است. بشر فقط عالم است و غیر از علم نیروى دیگرى در وجود [او نیست؟] این نکته را [باید] توجه داشته باشیم که در هیچ دوره اى به اندازه دوره ما، علم اسیر و برده نشده است. اسم این دوره را نباید عصر علم گذاشت، باید عصر بردگى علم گذاشت. عصر اسارت علم؛ یعنى عصرى که علم را آزاد نمى گذارند. در تمام دوره هاى گذشته، علم از این دوره آزادتر بوده است. در هیچ دوره اى علم و عالم مثل امروز بدبخت و اسیر و بیچاره نبوده است. پس این چه عصر علمى است؟ عصر علم هست، ولى نه عصر آزادى علم، بلکه عصر اسارت و بردگى علم. عصر اینکه قدرت دیگرى غیر از قدرت علم براجتماع بشر حکومت مى کند و آن قدرت، علما را به عنوان وسیله براى هدف هاى خودش استخدام کرده است. پس اگر ما بگوییم با مقتضیات زمان نباید به طور دربست هماهنگى کرد، این مخالفت با علم نیست، بلکه به واسطه این نکته است که ما مى دانیم هنوز دوره اى که در آن دوره علم آزاد باشد، عقل آزاد باشد، دوره اى که علم و عقل بر شهوت مردم و بر جاه طلبى هاى مردم حکومت بکند، نیامده است؛ یعنى هنوز عصرى نیامده است که اینیشتین حاکم و آمر باشد و روزولت، مطیع و مأمور، بلکه برعکس است.1
7. گاهى افراد به موازات ضرورت هاى اجتماعى، یک سرى هوس هایى را هم ابتکار مى کنند و بعد خیال مى کنند که این هوس ها هم جز و مقتضیات زمان است. [زمانى هم که]اسلام با این هوس ها مبارزه مى کند، مى گویند اسلام با زمان جلو نمى رود. آیا این برداشت ها درست است؟
اسلام هرگز جلو راه بشر چیزى نگذاشته است که با مقتضیات ضرورى که در زمان پیش مى آید، بجنگد؛ یعنى با ضرورت هاى اجتماعى و اقتصادى بشر بجنگد. غالباً افراد مردم به موازات ضرورت هاى اجتماعى، یک هوس هایى را هم ابتکار مى کنند و بعد خیال مى کنند که این هوس ها هم جزو مقتضیات زمان است. اسلام با آن هوس ها مبارزه کرده است و آنها خیال مى کنند که اگر با اسلام باقى بمانند، با زمان جلو نرفته اند. مثلاً زمان ما جلو رفت، وسیله تحریر و نوشتن را عوض کرد. سابق، قلمى بود و قلمدان و هرکس مى خواست سطرى بنویسد، باید با همان وسایل قلمى مى نوشت، ولى حالا کم کم ماشین تحریر و چاپ آمده است. یک کتاب را وقتى مى خواستند در صد نسخه منتشر کنند، جانشان به لب مى رسید، ولى حالا با وسایل جدید، پنجاه هزار نسخه را در ظرف چند ساعت چاپ مى کنند. اینجا زمان پیش رفته است و اگر کسى بخواهد با این پیشرفت زمان مبارزه بکند، مغلوب مى شود. مثلاً بگوید من مى خواهم آثارم را با همان وسایل قدیم و به صورت خطى منتشر کنم. خودم با قلمدان بنویسم و چند نسخه هم، پول بدهم تا دیگران بنویسند. آن وقت باید مطمئن باشید که دشمن شما و حریف شما فرسنگ ها از شما جلو افتاده است. این یک حرف حسابى است، ولى در حینى که چاپ که یک ضرورت اجتماعى است، در میان بشر پیدا شد. یک چیز دیگر هم پیدا شد؛ گروهى هواپرست و نادان، از همین وسیله صنعتى سوء استفاده مى کنند و انواع عکس هاى فاسد کننده اخلاق و مقالات گمراه کننده و ویران کننده منتشر مى سازند. آیا این چیزها را که مستقیماً مولود هوا و هوس است، باید به حساب علم و پیشرفت و مقتضیات ضرورى زمان بگذاریم و در برابر آنها تسلیم شویم؟!
به موازات پیشرفت هاى علمى و فنى، به ابتکار یک عده هوس ران، یک سلسله عادات پلید و مخرّب جسم و جان و دشمن کار و فعالیت و تقوا و عفاف و آرامش هم به وجود مى آید؛ از قبیل، بلند کردن ناخن در میان خانم ها که عادت شده روى ناخن ها را لاک بزنند یا کلّه ها را گنبدى بکنند. اینجا یک کسى مى آید و مى گوید که اگر قرار باشد من روى ناخن هاى خودم را لاک بزنم، تکلیف وضوى من چه مى شود و چون اقتضاى زمان این است که روى ناخن من یک میلیمتر لاک باشد و [از طرفى] اسلام مى گوید روى بدن بدون حایل باید وضو گرفت، پس اسلام با مقتضیات زمان مخالف است. اسلام مى گوید: روى سر باید مسح کرد و روى موهایى که از پشت سر جمع کرده اى و روى سر آورده اى و یا مثلا موهاى اضافى که خریده اى، نمى توان مسح کرد. پس اسلام با مقتضیات زمان مخالف است. پاسخ این است که تو میان پیشرفت هاى زمان که هماهنگى با آن موجب بقا و عزت و سعادت است، با انحراف هاى زمان که هماهنگى با آن جز تباهى نتیجه اى ندارد، فرق نگذاشته اى. اگر مقیاسى براى تشخیص مى خواهى، ببین چه چیزهایى هست که اگر تو با آنها هماهنگى نکنى، واقعاً در اجتماع عقب مى مانى و چه چیزها است که اگر هماهنگى نکنى نه تنها عقب نمى مانى، بلکه جلو مى افتى. اگر کسى از مزایاى برق، بلندگو، ضبط صوت، ماشین چاپ، اتومبیل و هواپیما [سود نبرد]، واقعاً در زندگى عقب مانده است، ولى اگر یک آدمى در دنیا باشد که در عمرش یک بار هم نرقصیده باشد، یک بار هم لاک به ناخن خودش نزده باشد، یک بار هم عرق نخورده باشد و بد مستى نکرده باشد، نمى توان او را عقب مانده دانست.
پی نوشت:
1 .اسلام و مقتضیات زمان،علامه شهید مرتضى مطهرى(ره)، ج 1، تهران، صدرا، 1374، چ 10، صص 41ـ 50.
www.irc.ir
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}